من اغلب این داستان زیبا از لئو تولستوی را گفته ام: اسقف اعظم کلیسای ارتودکس روسیه __ این داستان قبل از انقلاب را توصیف می کند __ از اینکه مردم زیادی از پیروانش به سمت دریاچه ای می رفتند که سه مرد روستایی در آن زندگی می کردند، بسیار نگران شده بود. آن سه مرد در یک جزیره در آن دریاچه زندگی می کردند؛ و با هزاران مردمی که به دیدارشان می رفتند و فکر می کردند که آنان قدیس هستند، می نشستند. در مسیحیت شما نمی توانید سرخود یک قدیس باشید! واژه ی "قدیس"saint از واژه ی "تصویب" sanction می آید (فتوای کلیسایی): باید از سوی کلیسا تصویب شود که تو یک قدیس هستی؛ یک گواهینامه است! این خیلی زشت است که کلیسا می تواند به تو یک گواهینامه بدهد که تو یک قدیس هستی! حتی مردی زیبا مانند سنت فرانسیس آسیسی توسط پاپ فراخوانده شد: "مردم شروع کرده اند مانند یک قدیس تو را پرستیدن، و تو هیچ گواهینامه ای نداری." دراینجاست که من احساس می کنم فرانسیس نکته را ازدست داد. او می باید رد می کرد، ولی درست مانند یک مسیحی زانو زد و از پاپ درخواست کرد، "آن گواهینامه را به من بدهید." وگرنه، او مردی زیبا بود، یک مرد خوب، ولی من نام ا شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 206 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 13:06