شعر و داستان/امین فرومدی

ساخت وبلاگ
من اغلب این داستان زیبا از لئو تولستوی را گفته ام: اسقف اعظم کلیسای ارتودکس روسیه __ این داستان قبل از انقلاب را توصیف می کند __ از اینکه مردم زیادی از پیروانش به سمت دریاچه ای می رفتند که سه مرد روستایی در آن زندگی می کردند، بسیار نگران شده بود. آن سه مرد در یک جزیره در آن دریاچه زندگی می کردند؛ و با هزاران مردمی که به دیدارشان می رفتند و فکر می کردند که آنان قدیس هستند، می نشستند. در مسیحیت شما نمی توانید سرخود یک قدیس باشید! واژه ی "قدیس"saint  از واژه ی "تصویب" sanction می آید (فتوای کلیسایی): باید از سوی کلیسا تصویب شود که تو یک قدیس هستی؛ یک گواهینامه است! این خیلی زشت است که کلیسا می تواند به تو یک گواهینامه بدهد که تو یک قدیس هستی! حتی مردی زیبا مانند سنت فرانسیس آسیسی توسط پاپ فراخوانده شد: "مردم شروع کرده اند مانند یک قدیس تو را پرستیدن، و تو هیچ گواهینامه ای نداری." دراینجاست که من احساس می کنم فرانسیس نکته را ازدست داد. او می باید رد می کرد، ولی درست مانند یک مسیحی زانو زد و از پاپ درخواست کرد، "آن گواهینامه را به من بدهید." وگرنه، او مردی زیبا بود، یک مرد خوب، ولی من نام ا شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 206 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 13:06

  نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.  گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود. کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و...  این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : داستان مردی که میخندد,داستان مردی که لب نداشت,داستان مردی که خروس خرید, نویسنده : shereamino بازدید : 221 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 13:05

  تو اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گل‌وار به پایم شکستی قلم زد نگاهت به نقش‌آفرینی که صورتگری را نبود این‌چنینی پریزاد عشق رو مه‌آسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت گذشت روزگاری از اون لحظه ناب که معراج دل بود به درگاه مهتاب در اون درگه عشق چه محتاج نشستم تو هر شام مهتاب به یادت شکستم تو از این شکستن خبر داری یا نه هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری من اون ماه رو دادم به تو یادگاری هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری من اون ماه رو دادم به تو یادگاری من شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : شعر شام مهتاب مینا جلالی, نویسنده : shereamino بازدید : 395 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 13:05

  ادبیات ایران، هم آثار ضعیف دارد و هم آثار قوی. ولی مشكلش این است كه بازار منظم ندارد.در این گزارش نظر مصطفی رضیئی (مترجم)را مرور کرده ایم:   همیشه فكر می‌كنیم كتاب خوب، راه خودش را باز می‌كند. ولی در واقعیت، چنین نیست. كتاب خوب، در شرایطی كه راه باشد، راه خودش را باز می‌كند و پیش می‌رود. ما بازار حرفه‌ای كتاب نداریم كه در آن كتاب فارسی بتواند طبق قواعد درست و مرسوم بازار، به موفقیت دست یابد و بعد از موفقیت در بازار داخلی، به بازار خارجی هم صادر بشود. تا وقتی بازار كتاب ما سنتی باشد، ما همچنان با كتاب‌هایی روبه‌رو هستیم كه نه در ایران دیده می‌شوند، نه در خارج از ایران، چون خیلی ساده وقت و زمان آن بازار سنتی تمام شده است و این بازار دیگر كاركردی ندارد. در اینجا شرایط بازار به چه معناست؟ پاسخش قرارداد درست و حرفه‌ای است، در كنار آن چاپ و طراحی حرفه‌ای است، در كنار آن نقد و مرور حرفه‌ای است، در كنارش پخش درست است، در كنارش تیراژ خوب است، در كنارش نگاه موافق خواننده است، بعد از تمامی این‌ها، كتاب می‌تواند راهش را در خارج از ایران هم ادامه بدهد. نمی‌شود ما تمام شرایط حقیقی انتشار كتاب را شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : ادبیات معاصر ایران و جهان,جایگاه زبان و ادبیات ایران در جهان معاصر, نویسنده : shereamino بازدید : 248 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 13:04

  محمدرضا شفیعی‌ کدکنی در بیان چگونگی آشنایی‌اش با شعر، از خریدن دیوان شعر فرخی یزدی به‌جای فرخی سیستانی می‌گوید. او همچنین می‌گوید که مدرسه نرفته و یک‌راست به دانشگاه رفته است. محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر، پژوهشگر و استاد پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی، در شرح نخستین تجربه‌های شعری‌ و آشنایی‌اش با ادبیات می‌گوید:  شعری که در ذهنم مانده باشد، یا سند مکتوب ازش داشته باشم، فکر نمی‌کنم در حدود زیر سن 15سالگی چیزی در حافظه‌ام یا در یادداشت داشته باشم؛ اما فکر می‌کنم در سنین شاید هفت - هشت‌سالگی اولین شعر را در هجو یک هم‌بازی‌ام گفته بودم که خیلی هم زشت بود و در عین‌ حال زیبا. این را در دکان بقال سر کوچه‌مان‌، وقتی رفته بودیم با آن هم‌بازی‌مان چیزی بخریم‌، خواندم؛ یعنی یک چیزی در هجوش همان‌جا‌ فی‌المجلس گفتم که آن بقال تهدیدم کرد و گفت به پدرت می‌گم. دیگر بیش‌تر از این چیزی یادم نیست. از شعرهایی که یادم هست در قضیه‌ی 28 مرداد یک مخمس در قضیه‌ی گرفتاری دکتر مصدق گفته بودم... غزل‌های حافظ را تخمیس می‌کردم، از این‌جور چیزها. فکر می‌کنم بیش‌تر هرچه هست، اگر مانده باشد، دوروبر 28 مرداد و این‌ها ... شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 237 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 13:04